Wednesday, February 13, 2008

پدرم را دوست دارم

تقدیم به آنانی که در حسرت دیدن عزیزانشان همچون شمع عاشقانه می سوزند

پدرم را دوست دارم
اما ناتوان از گفتن
که عاشقانه دوستش دارم
ناتوان از نوازش زلف پریشانش
از بوسیدن دستان پر مهرش
از بوئیدن و برسینه فشردنش
تاریخ، فاصله، زمان
زندان، هجرت و تبعید
گواه من است
پدر در بستر بیماری
ومن ناتوان از رفتن
محزون با احساسی درد آگین و تلخ
احساسی همچون فلق رنگین
همچون ابرهای دم صبح گلگون
همچون رود خروشان
همچون دریا عاصی و سرکش
همچون تنه درختان عریان
همچون لب کودکی تب دار
همچون چشمان گریان مادر
در وداع با فرزند
همچون چشمان منتظر پدر
همچون کویری سوزان
همچون لب تبدار عاشق
همچون چشمان محزون غریبه
با احساسی تلخ و درد آگین
ناتوان از گفتن
که عاشقانه دوستش دارم
ناتوان از گفتن و رفتن
عاشقانه دوستش دارم
عاشقانه دوستش دارم
26 ژانویه 2008
طاهره خرمی
Khorrami2@gmail.com